آسمان هفتم



اگر ما باشیم و فقط این دنیا ، با اینهمه کودک کشی و جنایتهای باور نکردنی فقط میتوان گفت ، ناعدالتی موج میزند و تقریبا هیچ چیزش عادلانه به نظر نمیرسد.

 

✅از خانواده ای که در آن #زندگی میکنیم تا محل جغرافیایی، شرایط فیزیکی، قیافه ، استعداد و ثروت و همه چیز ناعادلانه پخش شده است! 

 

 

✅ اما به نظر شما قرار است انسان با دخالت مستقیم #خدا، ظلم نکند؟ مثلا اگر انسان با اختیار خود بمب بیاندازد و خدا به خاطر این کودکان تمام بمب ها را معدوم کند، یا هر شوهری که دست به روی همسرش بلند کند، بلافاصله دستش خشک شود! یا هرکس رابطه نامشروع داشته باشد مثلا سنگی بیوفتد روی سرش . 

 

✅ آیا سلب اختیار به طوری که اصلا انسان نتواند به خودش یا دیگران ظلم کند، انسان را از انسان بودنش خارج نمیکند؟ اینکه پولدار به صورت اتوماتیک و ذاتا انفاق کند تا #فقیری نباشد، هنر است؟ اصلا اینجور خدایی که نگذارد انسان کار بد کند و به زور مجبورش کند کار خوب کند ، چه هنری کرده است که انسان را آفریده؟ ملائک که بودند.

 

✅ یا مثلا اگر همه #قدرتها یکی بود، آیا دستگیری از زیر دست معنا داشت؟ آیا صبر بر مصیبت و خیلی از چیزهایی که عیار انسان را مشخص میکند وجود داشت؟ سنت خدا این است که جوری خدایی کند که #اختیار انسانها از بین نرود! 

 

 

✅اگر #آخرتی نباشد و همه چیز همین جا باشد، خدایش عادل نیست. اما اگر آخرتی باشد و بر اساس توانایی ها و رنجها در آنجا #قضاوت شود، خدایش عادل است! و از اینجاست که اصل معاد بعد از پذیرش خدا، یک امر #عقلی و بدیهی است

 


به به 

 

دعاهایی که خدا در قرآن بهمون تقلب داده که اینطوری ازش بخواهیم

 

 

6 دعــــای قــــــرآنــــــی

 

1ربَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتحْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرینَ البقره۲۵۰»

 

پروردگارا! (بر دلهایمان آب) صبر و شکیبائی بریز و گامهایمان را ثابت و استوار بدار و ما را بر جمعیّت کافران پیروز گردان.

 

2ربَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسینا أَوْ أَخْطَأْنا البقره۲۸۶»

 

پروردگارا! اگر ما فراموش کردیم یا به خطا رفتیم، ما را (بدان) مگیر (و مورد مؤاخذه و پرس و جو قرار مده)

 

3ربَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِنا البقره۲۸۶»

 

پروردگارا! بار سنگین (تکالیف دشوار) را بر (دوش) ما مگذار

آن چنان که (به خاطر گناه و طغیان) بر (دوش) کسانی که پیش از ما بودند گذاشتی.

 

4ربَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ آل‌عمران۸»

 

پروردگارا! دلهای ما را (از راه حق) منحرف مگردان 

بعد از آن که ما را (حلاوت هدایت چشانده و به سوی حقیقت) رهنمود نموده‌ای، 

و از جانب خود رحمتی به ما عطاء کن. بیگمان بخشایشگر توئی تو.

 

5ربَّنا إِنَّکَ جامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فیهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمیعادَ آل‌عمران۹»

 

پروردگارا! تو مردمان را در روزی که تردیدی در آن نیست جمع خواهی کرد 

(تا همگان را در برابر کارشان پاداش دهی و بدین امر وعده داده‌ای و) بیگمان خدا خلاف وعده نمی‌کند.

6ربَّنا إِنَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ قِنا عَذابَ النَّارِ آل‌عمران۱۶»

 

پرودگارا! ما ایمان آورده‌ایم، پس گناهان ما را ببخش و 

ما را از عذاب آتش (دوزخ) به دور دار.

 

 

آمین یا ارحم الراحمین


چهار حمد

      حمد خداوند متعال

 

 ✨ امام علی ؏ ؛

هر کس از پیروان ما هر روز این چهار حمد را بخواند

خداوند او را چهار چیز کرامت فرماید✨

 

1⃣ عمر طبیعی

2⃣ مال و فرزند بسیار

3⃣ با ایمان از دنیا رفتن 

4⃣ بی‌حساب داخل بهشت شدن


     
بسمِ اَللهِ اَلرَّحمنِِ اَلرَّحیمِ

الحَمدُلِلّهِ اَلّذی عَرَّفََنی نَفسَهُ وَلَم یَترُکنی عُمیانَ اَلقََلب
ِ
الحَمدُلِلّهِ اَلّذی جَعَلَنی مِن اُمَّةِمُحَمَّدٍ صَلَّی اَللهُ عَلَیهِ وَالِه

الحَمدُ لِلّهِ اَلَّذی جَعَلَ رِِزقی فی یَدِه وَلَم یَجعَلهُ فی اَیدِی النّاس

الحَمدُلِلّهِ اَلَّذی سَتَرذنوبی وَ عُیُوبی وَلَم یَفضَحنی بَینَ الخلائق


✨ستایش خدا را که خود را به من شناساند ومرا کوردل نگذاشت. 

✨ستایش خدا را که مرا از امت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله قرار داد.

✨ستایش خدا را که روزیم را در دست خودش قرار داد و آن را در دست مردم ننهاد

✨ ستایش خدا را که گناهانم وعیوبم را پوشاند ومرا در میان مردم رسوا نکرد.

مفاتیح الجنان ص ۱۰۳۸


"ذکر بایزید بسطامی"

 

.نقل است که شیخ شبى از گورستان می آمد. 

جوانى از بزرگ‏زادگان بسطام بربط می زد.

چون نزدیک شیخ رسید، شیخ گفت: لا حول و لا قوّه الّا باللّه». 

جوان بربط بر سر شیخ کوفت. 

سر بایزید و بربط او هردو بشکست.


شیخ باز زاویه آمد و

على الصّباح بهاى بربط به دست خادم،

با طبقى حلوا پیش آن جوان فرستاد و عذر خواست و گفت:

او را بگوى که بایزید عذر می خواهد و

می گوید که دیشب آن بربط در سر ما شکستى. 

این قراضه را بستان و دیگرى را بخر.

و این حلوا بخور تا غصه شکستگى و تلخى آن از دلت برود».

چون جوان حال چنان دید، 

بیامد و در پاى شیخ افتاد و توبه کرد و بسیار بگریست.

و چند جوان دگر نیز همراه با او چنین کردند

به برکت اخلاق شیخ.
؛

مردم را با عمل خود به نیکی ها دعوت کنید


تذکره الاولیا عطار نیشابوری


یک یهودی سخنرانی خود را در خطاب به مسلمانان این طور شروع می کند.: 

  

ایرانیان را با کوروش سرگرم کردیم ❗️

مسجدی از فرقه شیعه را منفجر کردیم و به شما گفتیم کار فرقه سنی بوده و همین کار را با فرقه سنی ها کردیم و این طور کشت و کشتار را بین شما راه انداختیم ❗️

به فرقه سنی ها فهماندیم که دشمن درجه یک آنها فرقه شیعه هست و این کار با فرقه شیعه هم کردیم و نسلهای مسلمانان را ازبین بردیم ❗️

به چی افتخار می کنید ⁉️

ماهوارهایمان را راهی خانه هایتان کردیم و شبکه های اختصاصی به تمام زبان مسلمانان ایجاد کردیم ❗️

فیلم های غیر اسلامی ساختیم و آنها را درست وقت عبادت شماها پخش کردیم و این طور اسلام شما را نابود کردیم ❗️

بازارهایتان را از لباسهای نازک و تنگ پر کردیم و هر روز به نازکی و تنگی آن افزودیم ❗️

به چی افتخار می کنید ⁉️

فرهنگ دوستی پسرها و دخترها را بین جوانان شما آوردیم و ایمان جوانان شما سست کردیم ❗️
دانشگاهایتان را با ترفندهاى حرفه اى تعطیل کردیم و امروز می بینم دانشگاهایتان فقط محل دوستی و رفاقت هست ❗️

به چی افتخار می کنید ⁉️

به عربها فهماندیم که دشمن سر سخت آنها فارسها هستند و به فارسها فهماندیم که عربها دشمن درجه یک آنها هستند ❗️

به چی افتخار می کنید ⁉️

مدام به فارسها از تاریخ درخشان گذشتشان می گوییم و آنها را در مقابل اعراب قرار می دهیم ❗️

در بین شما جکهایی در مورد بزرگان شما درست کردیم و شما هم استقبال کردید ❗️

لعن و نفرین را به هر دو فرقه شیعه و سنی آموختیم و به آنها گفتیم که باید همدیگر را سب و لعن کنید ❗️

به چی افتخار می کنید ⁉️


بین دو کشور مسلمان فتنه انداختیم و به یک طرف اسلحه دادیم تا طرف دیگری را بکشد و همینطور نسلهای شما را ازبین بردیم ❗️


قرآن شما را طبق خواست خودمان تفسیر کردیم و بعضیها را تکفیر کردیم و گفتیم کشتن اینها حلال است ❗️

مذهب جدیدی درست کردیم و آن را قوی ساختیم و به اسلحه دادیم تا شما را بکشد وشما خواب هستید❗️

به چی افتخار می کنید ⁉️

برنامهای اجتماعی را بین شما رواج دادیم و شما را مشغول کردیم تا مبادا بیدار شوید و به بسوی ما بیایید ❗️

فیلمهایی ساختیم و خیانت را به خانه های شما آوردیم ❗️

و خیلی چیزهای دیگر.

و اما ای یهودیان سر افراز امروز هیچ فشنگی روانه ما نمی شود زیرا مسلمانان در گیر کشتار همدیگر هستند شبها را راحت بخوابید.

زمانی بود که اسلام بر جهان حکومت می کرد،
اما امروز مسلمانان نمی توانند حتی بر خود حکومت کنند ❗️❗️❗️

بله آنها در عراق، سوریه، لبنان، یمن، لیبی، تونس، مصر، عربستان، افغانستان، پاکستان، قطر، کویت، امارات، ترکیه و خیلی جاهای دیگر دارند همدیگر را می کشند ❗️
بله چون ما به آنها فهماندیم که ما دشمن آنها نیستیم ❗️

جوان یهودی دستان خود را بالا برد و با تمام قدرت فریاد زد .:
ای محمّد.، اسلامی که تو آنرا بر تمام جهان فرستادی امروز چراغ آن نور نمی دهد ❗️
ای محمّد دیگر کتاب تو خوانده نمی شود زیرا اگر خوانده می شد پیروان تو همدیگر را نمی کشند ❗️❗️

زمانی تو به آنها می گفتی یهودیان دشمن درجه یک تو هستند ولی الان ما قاعده رو تغییر دادیم❗️

می بینی ای محمّد امّت تو غرق در خون است، روزانه هزاران مسلمان کشته می شوند، آنهم به دست مسلمانی دیگر، زیرا به آنها یاد دادیم که آنها برادر نیستند زیرا دیگر کتاب تو خوانده نمی شود❗️❗️

 

 

 

بسم الله.

بیدارباشیم


آیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی (ره) نقل می کنند :

شب اول قبرِ آیت‌‌الله شیخ مرتضی حائری برایش نماز لیلة‌ الدّفن خواندم، همان نمازی که در بین مردم به نماز وحشت معروف است.

بعدش هم یک سوره یاسین قرائت کردم و ثوابش را به روح آن عالم هدیه کردم .
 
چند شب بعد او را در عالم خواب دیدم. حواسم بود که از دنیا رفته است. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنیایی چه خبر است؟!

پرسیدم: آقای  حائری، اوضاع‌تان چطور است؟

آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می آمد، رفت توی فکر و پس از چند لحظه، انگار که از گذشته‌ای دور صحبت کند شروع کرد به تعریف کردن.

وقتی از خیلی مراحل گذشتیم، همین که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگی و سبکی از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت. درست مثل اینکه لباسی را از تنت درآوری. کم کم دیگر بدن خودم را از بیرون و به طور کامل می‌دیدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، این بود که رفتم و یک گوشه‌ای نشستم و زانوی غم و تنهایی در بغل گرفتم.

ناگهان متوجه شدم که از پایین پاهایم، صداهایی می‌آید. صداهایی رعب‌آور و وحشت‌افزا!  صداهایی نامأنوس که موهایم را بر بدنم راست می‌کرد. به زیر پاهایم نگاهی انداختم. از مردمی که مرا تشیع و تدفین کرده بودند خبری نبود.

بیابانی بود برهوت با افقی بی‌انتها و فضایی سرد و سنگین و دو نفر داشتند از دور دست به من نزدیک می‌شدند. تمام وجودشان از آتش بود.

انگار داشتند با هم حرف می‌زدند و مرا به یکدیگر نشان می‌دادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزیدن. خواستم جیغ بزنم ولی صدایم در نمی‌آمد. تنها دهانم باز و بسته می‌شد و داشت نفسم بند می‌آمد.

بدجوری احساس بی کسی و غربت کردم و گفتم خدایا به فریادم برس! خدایا نجاتم بده، در اینجا جز تو کسی را ندارم

همین که این افکار را از ذهنم گذرانیدم متوجه صدایی از پشت سرم شدم.

صدایی دلنواز، آرامش ‌بخش و روح افزا و زیباتر از هر موسیقی دلنشین!

سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگریستم، نوری را دیدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من می‌آمد.

هر چقدر آن نور به من نزدیکتر می‌شد آن دو نفر آتشین عقب‌تر و عقب‌تر می‌رفتند تا اینکه بالاخره ناپدید گشتند.

نفس راحتی کشیدم و نگاه دیگری به بالای سرم انداختم. آقایی را دیدم از جنس نور ! نوری چشم نواز و آرامش بخش.

ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمی‌توانستم حرفی بزنم و تشکری کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زیبایش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسید: آقای حائری! ترسیدی ؟

من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسیدم، آن هم چه ترسی! هرگز در تمام عمرم تا به این حد نترسیده بودم. اگر یک لحظه دیرتر تشریف آورده بودید حتماً زهره ‌ترک می‌شدم و خدا می‌داند چه بلایی بر سر من می‌آوردند.

بعد به خودم جرأت بیشتر دادم و پرسیدم: راستی، نفرمودید که شما چه کسی هستید.

و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من می نگریستند فرمودند:

من علی بن موسی الرّضا هستم.

آقای حائری! شما ۷۰ مرتبه به زیارت من آمدید

من هم ۷۰ مرتبه به بازدیدت خواهم آمد،

این اولین مرتبه‌اش بود ۶۹ بار دیگر هم خواهم آمد.



هـرگز حسـد نبردم بر منصبی و مالی

إلّا بر آن کـه دارد با دلبـری وصالی

#سعدی

شهادت امام رضا ع تسلیت باد


خدایا بحق امام رئوف

ولی نعمت ایرانیان

آقا علی بن موسی الرضا

همه ما را عاقبت به خیر بگردان

آمین.


قمارباز معروف و مقتدری در قونیه بود که او را پاشاخان می‌گفتند. 

 

پاشاخان بر سر میز قمار نشسته بود،

که جوانی با او قصد قمار کرد.

همگان آن جوان را از نشستن بر سر میز قمار با پاشاخان منع کردند،

اما جوان که در رؤیای رها شدن از زندگی سخت بود،

بر سر میز قمار نشست و همان ابتدا باخت و هرچه داشت همانجا خالی کرد.

بر سر میز قمار به پاشاخان گفتند،

این جوان فقیر و بینواست و 

از سر فقر تمام زندگی خود را فروخته و با تو قمار می‌کند؛

بر او بباز تا صدقه‌ای بر او کرده باشی تو که شکر خدا از مال دنیا بی‌نیازی.

اما پاشاخان گوش نکرد و

جوان هر چه هم از اندک مال دنیا داشت به پاشاخان باخت و با چشمانی گریان راهی خانه شد.


از او سوال کردند چرا بر او نباختی؟؟ 

گفت: من اگر بر او می‌باختم او سود می‌برد و تشویق می‌شد تا بر قماربازی خود ادامه دهد، 

من شیرینی قمار را از او با زهر و تلخی باختن گرفتم، 

تا در جوانی پا در مسیر گمراهی برای تحقق آرزوهای پوچ خود نگذارد. 

چنانچه روز اول من هم مانند او فقیر و روستایی بودم که بر سر همین میز قمار بر من باختند و

مرا قمارباز کردند؛ کاش نمی‌باختند.»

اگر گاهی در زمان معصیت و گناه فَرَجی در کار ما حاصل نمی‌شود، این لطف و عنایت خداست. 

 

ومَا أُبَرِّئُ نَفْسِی ۚ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی ۚ إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ (یوسف - 53)

 

☘️و من (خودستایی نکرده و) نفس خویش را از عیب و تقصیر مبرّا نمی‌دانم، 

زیرا نفس امّاره انسان را به کارهای زشت و ناروا سخت وا می‌دارد

جز آنکه خدای من رحم کند، که خدای من بسیار آمرزنده و مهربان است. 

اگر در معامله‌ای حرام و ناخالص و مشکوک آستین بالا می‌زنیم و اما ضرر می‌کنیم؛

این نظر عنایت خداست که نفس امّاره ما را به سوی گناه سوق می‌دهد 

ولی حضرت احدیت بر ما رحم می‌کند که طعم و مزه مال حرام را بر مذاق خود نچشیم. 

اگر روزی هوس گناه می‌کنیم و می‌خواهیم با نامحرمی ارتباط برقرار کنیم و

شرایط یا جور نمی‌شود یا بهم می‌خورد نشان محبت خداست. 

همان اول می‌بازیم که دیگر سمت خطا نرویم و بعد از مدتی با کلی بارِ معصیت که کسب کرده‌ایم برگردیم. 

گاهی باختن همان ابتدا عین بردن است.

فلَمَّا نَسُوا مَا ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّىٰ إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ (انعام - 44)

 

☘️پس چون آنچه به آنها تذکر داده شد همه را فراموش کردند

ما هم درهای هر چیز را به روی آن‌ها گشودیم 

تا چون به نعمتی که به آنها داده شد شادمان و مغرور شدند 

ناگاه آنها را (به کیفر اعمالشان) گرفتار کردیم و آن هنگام (خوار و) ناامید گردیدند.

 

**************************

یاد اون شعر معروف افتادم که میگف.

 

 

خدایا چه شیرین است

 

در قمار زندگی 

 

همه ام را به تو ببازم

 


شاهکار ی از حضرت مولانا

 


باران که شدی مپرس این خانه ی کیست

سقف حرم و مسجد و میخانه یکیست


باران که شدی، پیاله ها را نشمار

جام و قدح و کاسه و پیمانه یکیست



باران! تو که از پیش خدا می آیی

توضیح بده عاقل و فرزانه یکیست



بر درگه او چونکه بیفتند به خاک

شیر و شتر و پلنگ و پروانه یکیست


 
با سوره ی دل، اگر خدارا خواندی

حمد و فلق و نعره ی مستانه یکیست



این بی خردان، خویش خدا می دانند

اینجا سند و قصه و افسانه یکیست



از قدرت حق، هرچه گرفتند به کار

در خلقت حق، رستم و موریانه یکیست




گر درڪ کنی

          خودتـ خـدا را بینی

درکش نکنی،

      کعبه و بتخانه یکیستـ ـ ـ

 


تراژدی تردمیل خوشبختی

فرض کن روزی تلفن زنگ میزند. صدایی پرهیجان می گوید، مژدگانی بدهید، 

در بانکی که حساب باز کرده بودید، برنده جایزه چند میلیارد تومانی شده اید.

چه احساسی خواهی داشت؟ لذ

و فکر می کنید این احساس چقدر دوام بیاورد؟ 

دقت کنید که جایزه شما چند میلیارد تومانی است. 
احتمالا خواهید گفت از این به بعد میدانم چگونه زندگی کنم و تا آخر عمر شاد خواهم زیست.

تقریبا همه ما به این سوال چنین پاسخی می دهیم 

 

اما این کاملا اشتباه است.

آیا برنده شدن در جوایز بانک ما را سال ها به شادترین انسان تبدیل می کند؟ 

دن گیلبرت، استاد روانشناسی دانشگاه هاروارد، نظرش منفی است.

پژوهش های متعدد نشان می دهد اثر شادی چنین دستاوردهایی بعد از چند هفته از بین می رود. 

بنابراین، فرد چند وقت پس از دریافت جایزه به همان سطح رضایت از زندگی بازخواهد گشت. 

به یک داستان واقعی توجه کنید:

یکی مدیر ثروتمند تصمیم گرفت ویلای رویاهایش را بسازد!

تعداد زیادی اتاق، استخر شاهانه، چشم اندازی رشک برانگیز، روف گاردن و . 

چند هفته اول با خوشحالی لبخند می زد.

اما خیلی زود این شادی از بین رفت. بعد از شش ماه ناراحت تر نیز شد. 

 

چه اتفاقی رخ داد؟ 

او می گفت: دیگر ویلا،رویای او نبود. 

در را که بازمی کردم هیچ حسی نسبت به ویلا نداشتم

راستش مانند آپارتمان تک اتاق خوابه دوران دانشجویی ام بود هیچ فرقی نمی کرد.

بدتر این که باید روزی دو بار، هر بار یک یک ساعت مسیری پرترافیک و

طولانی از خانه تا محل کار رفت و آمد می کرد.

 

این یک داستان استثنایی و فقط برای یک نفر و یک مورد نیست. 

می توانید از این قضیه را در زندگی خود و دیگران جستجو کنید.

 

بگذارید چند مثال دیگر بزنم: 

 

1- تلاش می کنید که دکترا بگیرید

. یک ماه بعد از دفاع پایان نامه تان و در زمانی که همه به شما می گویند 

خانم دکتر یا آقای دکتر، 

احساس می کنید شادمانی ویژه ای ندارید. 

2- سه سال منتظر می مانید تا رییس اداره تان بازنشست شود.

شما جزو کاندیداها هستید،

دل تان مانند سیر و سرکه می جوشد که شما به عنوان کاندیدا انتخاب شوید. 

چنین نیز می شود. سپس در یک کش و قوس، رییس اداره تان می شوید.

ماه عسل شغل جدید که تمام می شود، به همان سطح از رضایت سابق باز می گردید.

افرادی که در ثروت شان یا شغلشان تغییر یا پیشرفتی می کنند 

از نظر میزان خوشحالی بعد از حدود سه ماه دوباره به همان حالت اولیه برمیگردند. 

علم این اثر را تردمیل خوشبختی می نامد؛

یعنی ما سخت تلاش میکنیم، می دویم و میتوانیم چیزهای بیشتر و بهتری را بخریم، 

ولی این موارد در حال حاضر ما را خوشحال ترنمی کنند

(کتاب هنر شفاف اندیشیدن).

تجویز راهبردی: 
اگر واقعا تراژدی تردمیل خوشبختی صحت داشته باشد،

پس این همه تلاش ما بی فایده است؟ اینکه در جستجوی تحصیلات بالاتر،

خانه بزرگ تر، ماشین بهتر هستیم تاثیری در رضایت ما ندارد؟

 

به دو تجویز زیر دقت کنید: 

1- جستجوی همین اهداف کوچک و بزرگ است که باعث می شود ما به تکاپو بیفتیم و در مسیر این تلاش است که انسان، ساخته می شود، یاد می گیرد و رشد می کند. اگر به این نکته توجه داشته باشیم، آنگاه خواهیم دانست که از چیزهای مادی مانند ماشین، خانه، پست، مدرک، انتظار شادمانی پایدار و بلندمدت نداشته باشیم. هر کدام از این ها بهانه ای است برای پویایی و برای شدن» و نه بودن» و داشتن».

2- اگر اهداف خود را به درستی انتخاب کنید، سطح رضایت شما بالاتر خواهد رفت. اهداف شما اگر در منطقه طلایی شما باشد (نقطه همپوشانی علاقه مندی تان، توانمندی تان و ارزشمندی آن) آنگاه دستیابی به اهداف، سطح رضایت شما را بالاتر خواهد برد. کسی را تصور کنید که ارایه بهترین غذاهای سالم به قشر متوسط و کم درآمد جامعه را هدف خود قرار داده است چون در منطقه طلایی اوست، او هر روز که یک مشتری بیشتر پیدا می کند، یک غذای بیشتر توزیع می کند، لذت می برد و احساس می کند به خدا نزدیک تر شده است. بنابراین نوع هدف در پایداری شادمانی موثر است. اهدافی عمیق، انسانی، شریف انتخاب کنیم که شادمانی اش پایدار باشد. 

دکتر مجتبی لشکربلوکی

 



☘️ معذرت می خواهم آقا یک کمی تاخیر شد
☘️ ساعت دست شما چند است آقا، دیر شد؟


☘️ مهر بطلان خورد بر عمر من و بابا بزر گ
☘️ کوچک کوچکترین کوچه ی مان هم پیر شد


☘️ آنقدر تیر تمسخر بر سر و رومان چکید
☘️ هی دروغی، هی نمی آیی، چنین تعبیر شد


☘️ فکر می کردم زمان اندازه ی تقویم ماست
☘️ جلد های بی شماری بازهم تکثیر شد


☘️ انتظار سست ما، این بی وفاییمان درست
☘️ ترکه ی تنبیه مان آیا چنین تقدیر شد؟


☘️ توده ی بغض مرا این واژه معنا میکند
☘️ کی می آیی حضرت آقا؟ نفس زنجیر شد


☘️ عصر طولانی جمعه وعده ی دیدارمان
☘️ یادتان رفتست آقا یا کمی تاخیر شد ؟


داستانک معنوی 

خدا به موسی گفت: 

 

قحطی خواهد آمد، به قومت بگو آماده شوند !

موسی به قومش گفت و قومش از دیوار خانه ها سوراخ ایجاد کردند که

در هنگام سختی به داد هم برسند که این قحطی بگذرد !

مدتی گذشت اما قحطی نیامد ، موسی پیش خدا رفت و علت را پرسید

 

 خدا به او فرمود من دیدم که قوم تو به هم رحم کردند !

من چگونه به این قوم رحم نکنم ؟



( به همدیگه رحم کنیم تا خدا هم بهمون رحم کنه ) 


عشق فقط خدا

هرچه دوستش به او گفت:

غلامرضا خم شو، 

فایده ای نداشت!

 

بعد از مراسم ازش پرسیدن،

چرا خم نشدی؟ 

او شاه مملکت است!

 

گفت: 

 

هرکه میخواهد باشد!

 

تختی،
فقط برای عبادت خدا
وبوسیدن 
دست مادرش و استادش،

 

خم میشود!

 


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها